داد از عشق از اين همه آرامش مرا بسوزان در آتش شيدايي
ديوانم کنار تو ميمانم کنار تويي که چون خودم تنهايي
نوازشم ز شوق رويت به ديده ي من باران ببارد
من بي قرارم بي برگ و بارم زخم جدايي درمان ندارد
دل به جادوي تو ميسپارم جز تو هيچ آرزويي ندارم من دل آشوبم اما تويي تويي قرارم
دل به جادوي تو ميسپارم جز تو هيچ آرزويي ندارم من دل آشوبم اما تويي تويي قرارم
درباره این سایت